نوشته جداگانه

گاهنامه انتظار شماره ۴

آدمی که اشرف مخلوقات است و با حسن تدبیر می خواهد هر چه هست در قبضه سلطه و اقتدار خود قرار دهد، اما بعضی اوقات با انحراف خود جهانی که باید گذرگاه روشن و نمونه بهشت باشد را به جهنمی سوزان تبدبل می کند. در حالی که ما غرق در کارهای روزمره ی خود هستیم بهائیان در حال جشن گرفتن صد وشصت و پنجمین سال به وجود آمدن فرقه خود هستند و فرقه ی خود را یک دین می دانند. برای ما همین بس که فقط بتوانیم ثابت کنیم که بهائیت دین نیست بلکه یک فرقه ی بی اساس ،دروغین و انحرافی است و حقاً مسئول این جریان همه ی ما به خصوص امت حزب ا… است که به آنها مجال این کار را داده ایم.مهم ترین راه اصلاح، دایره تعلیم و تربیت است که باید در دبستان ها و مساجد طبق روش و دستور اسلام عقاید و افکار پایه بندی شود تا کهنسالان و نونهالان هر دو متادب با آداب اسلامی شوند و بدانند که قوانین دین تمام نازک کاری های نظام زندگی را از هر جهت متکفل است و تا اسلام را چنانچه هست عملاً نشان ندهند با این سر و صدا ها و ظاهر سازی های مخالف باطن، امید اصلاح و صلاح نتوان داشت.

تا نبیند  طفلکی سیب هست              آن پیاز گنده را ندهد زدست

ما هم اکنون مطالبی را از نظر خوانندگان می گذرانیم تا متوجه باشیم که میدان بازی راهزنان کجاست و مردمان این کشور چگونه در خواب عمیق فرو رفته اند. برای شروع بحث جالب است بگوییم که سیدعلی محمد شیرازی قبل از ادعاهای شگفت آور، خود کتابهایی نوشته بود که در آن تفسیر سوره کوثر و سوره یوسف به چشم می خورد.

۱-  او در کتاب تفسیر سوره کوثر حضرت قائم (عج) را فرزند امام حسن عسگری (ع) می شناسید و منکرش را کافر می داند و همینطور آنها که امام را دیده اند دروغگو می داند. به متنی که دقیقاً از کتاب تفسیر سوره کوثر آمده است توجه کنید: (( آن کسانیکه می گویند از مردم در زمان غیبت کبری امام را دیده اند دروغ گویند و دروغ و باز دروغ ولکن چون خدا خواهد او را به امر خودش امر می کند ولکن نمی شناسند مردم او را مگر هنگامیکه خدا خواهد بعد از آن )) می بینم که او سه بار به دروغ گو بودن آن دسته از افراد تاکید دارد.

۲-  او در آن کتاب نامهای حسن شریفی، محمد نمیری، هلال کرخی، محمد بلالی، حسین حلاج و محمد شلمغانی را می برد و از آنها به عنوان مدعیان دروغین نیابت امام زمان (عج) اسم برده و در پایان می گوید خدا آنها را عذاب کند!

۳- سید علی محمد نخست هیچ گونه ادعایی جز بابیت نداشته و کسانی را که به او نسبت به وحی و پیغمبری دهند کافر دانسته و از آنها بیزاری جسته و خود را حافظ و نگهبان دین اسلام و تابع قرآن دانسته چنانکه در تفسیر سوره کوثر می نویسد : (( محققاً کافر هستند، آنها که گفتندمحد علی ادعای وحی و قرآن کرده در حالی که شما افترا به خدا می زنید با آنچه نمی دانید و تعقل نمی کنید، من بنده خدایم و تصدیق دارم حکم قرآن را پس چگونه تکذیب آیات خدا را بیشعورانه می نمایید. من ابداً حکمی از اسلام را فسخ نخواهم کرد. حلال محمد (ص) تا روز قیامت حلال و حرامش تا روز قیامت حرام است. )) حال متوجه شدید که گفت هر کس ادعای وحی کند و یا در دین اسلام کم یا زیاد کند من از او بیزارم. پس به این نتیجه می رسیم که: دروغگو کم حافظه است!؟

بعد از ادعای نیابت کم کم بسیاری اندیشه ها و مالیخولیا و پاره علل سیاسی سبب شد که سخنان پیشین خود را ناگفته انگاشت و شروع به نوشتن کتاب بیان کرد که مشتمل بر نوزده باب و هر باب نوزده واحد و در آن جملات نارسا و عجیبی نوشت که خود آن عبارت و جملات بهترین دلیل بیماری مغز و اعصاب اوست و گفت باید این دستور تا دوهزار و یک سال بماند و پس از آن هر گاه آن کسی که خدا او را ظاهر می کند (عن یظهره الله )بیاید هر چه را نپذیرد و فسخ نماید اخیار با اوست و باید همگان از او پیروی کنند اما مرگ امانش نداد که کتاب را تمام کند و پس از نوشتن یازده باب کشته و هشت باب دیگر آن را میرزا یحیی ملقب به صبح ازل برادر پدری میرزا حسینعلی نوشت و آن را دلیل جانشینی خود برای باب قرار داد، زیرا خود باب قبل از مرگ گفته بود جانشین من کسی است که کتاب بیان را تمام کند. حسینعلی برادر میرزا یحیی که با او درگیری بسیار داشت به جانب سلیمانیه عراق رفت و آنجا در لباس درویشی درآمد. در کتاب هفت وادی که میرزا حسینعلی نوشته دست نیاز و کمک به سوی شیخ عبدالرحمن که یکی از مشایخ آن منطقه بوده است دراز کرده و عکس بهاء درهمان لباس درویشی که خود را درویش محمد(ص)نامیده است، نزد بهائیان موجود است لکن این نیرنگ هم نگرفت و تیرش به سنگ خورد و چنان که خودش در ایقان می نویسد: ((بسیار شب ها و روز ها که با گرسنگی و دربه دری در بیابان ها بسر بردم ))

سپس ناچار کاغذی به برادر خود میرزا یحیی نوشت و اظهار پشیمانی کرد وگفت : (( تصور کن من مگسی در خانه تو هستم)) سپس میرزا یحیی اجازه به بازگشت او داد اما او دست برنداشت و نامه ای به عمه خویش نوشت که طرفدار میرزا یحیی بود و از او خواست که دست از میرزا یحیی بردارد (این کاغذ نزد بهائیان به لوح حاج عمه خانم معروف است.) آن زن جوابی مفصل داده و نام آن را ((تنبیه النائمین)) گذاشت و در آن به شدت حسینعلی را سرزنش کرد، به صورتی که در جایی از نامه می نویسد : (( ما ، هر چه شنیده ایم حسین مظلوم بوده ، نه ظالم)) 

((اگر حسینعلی مظهر حسین(ع)علی (ع)است   هزار رحمت حق بر روان پاک یزید ))

و اما کتاب بیان :

ما از خوانندگان خواهش داریم  پس از خواندن این قسمت آن را خوب به ذهن بسپارند آنگاه از بهائیان بپرسند اولاً: بهاء الله شما کتاب بیان را مدینه الهیه می داند. ثانیاً: می گوید باید هزار سال بیشتر بماند.ثالثاً: می گوید بنده و تمام هر کس که در زمین است باید مطیع بیان باشد. رابعاً: می گوید جان را در راه محبوب تازه باید نثار کنیم. پس اگر خود او پیرو بیان است شما بهائیان محترم از جان او چه می خواهید که برای او دین درست کرده اید و مردم را راحت نمی گذارید و اگر هم می گویید که ایقان کتاب او نیست خودش در صفحه ۱۳۲ الاقدس می نویسد: (( که بیان را آسمان و ایقان را ستاره گفته است.)) بهتر این است که همین حرف جناب را بگیرید و به باقی ادعاهای دیگرش گوش ندهید و خودتان را هم به زحمت نیندازید زیرا طبق همین فرمایش گرانبهای خودش ، باقی ادعاهایش نا به جاست.(من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم/ تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *